خاله نگات

سلام

وقتی تصمیم گرفتم برم کلاس عکاسی خیلی سرچ کردم از طرفی مسیر و ترافیک تهران کرج باعث می شد بیخیال کلاسای تهران بشم و از طرف دیگه دلم می خواست اگه هم کلاسی می رم واقعا کاربردی باشه و در نهایت پشیمون نشم...

   کلی تو نت سرچ کردم و دیدم بهترین جا تو کرج مجتمع فنی تهرانه و وقتی پیگیر شدم متوجه شدم هزینه اش ۱۶۰۰ هستش... و کلاس ها خیلی طولانی و زیاد... هفته دو جلسه و هر بار ۴ ساعت به مدت ۴ ماه... اون موقع نوا کوچیکتر بود و الف موافق نبود این همه طولانی مدت نباشم... دوباره گشتم تو نت و یه موسسه اموزش عکاسی دیگه تو کرج پیدا کردم ، این بار با الف رفتیم و اصصصلا از جو و محیطش خوشم نیومد... خدا رو شکر الف هم بود و خودش هم دید که جو کلاس دورهمیه و خیلی نمی شه روش حساب باز کرد‌..‌ کلاسای دیگه ای هم که سرچ می کردم یا مدتها بود برگزار نمی شد یا می گفت باید صبر کنی شاید ظرفیت تکمیل بشه... خلاصه تصمیم عوض شد و شروع کردم پرس و جو تو تهران، موسسه عکاسی حرفه ای و آکادمی هنرهای معاصر رو بهم معرفی کردند و خلاصه رفتم کلاس های عکاسی حرفه ای... مقدماتی و نورپردازی و پرتره رو همونجا رفتم و البته رفت و آمد خیلی سخت بود... برای فتوشاپ تصمیم داشتم خودم بخوونم و یاد بگیرم‌ که هم تنبلی و هم با وجود نوا تو خونه یادگرفتن سخت بود... بالاخره تصمیم گرفتم یه کلاس تو کرج پیدا کنم... و شکر خدا تو اینستاگرام حوزه هنری البرز رو پیدا کردم... کلاساش دقیقا همزمان با وقتی برگزار می شد که منم تصمیم گرفتم برم کلاس و به موقع ثبت نام کردم... نتیجه هم خیلی راضی کننده بود... واقعا از استاد فتوشاپم راضی بودم و باعث شد به اصرار خودمون یه دوره پیشرفته هم برامون بزارن... چهارشنبه این هفته جلسه آخر کلاس پیشرفته است و شکر خدا هم خیلی یاد گرفتم و هم دوستان خوبی پیدا کردم... نگار یکی از بچه های کلاس فتوشاپه که معماری خونده و بیشتر علاقه اش به عکاسی منظره و معماری(برعکس من البته) پرتره زیاد نمی پسنده... چند روز پیش دعوتم کرد با نوا بریم خونه اش ولی چون آخر هفته نادر الف بنا بود بیاد خونمون افتاد به شنبه ینی دیروز... صبح که به نوا صبونه دادم گفتم بریم حموم بعدش می خوایم بریم خونه خاله نگار... دیگه از وقتی اومدیم بیرون از حموم بیچاره ام کرد از بس گفت بریم خونه نگات... بریم پیش نگات... نهارشو دادم و یه ساعتی خوابوندمش بعدش رفتیم خونه نگار... خونه بسیار نورگیر و خوشگلی داشت خیلی هم با سلیقه و شیک چیده بودش... هال خونه بنی غرق نور بود جون می داد برای عکاسی... البته ما ساعت ۴ رسیدیم و نور داشت می رفت ولی علاوه بر اون کنترل نوا تو اون فضای جدید و با کلی وسایل جدید کل انرژی منو می گرفت و دیگه مجالی برای عکاسی نمی موند... خدا رو شکر با نگار زود دوست شد و تا بیایم کلی بازی کرد و آتیش سوزوند... اون وسط هم یه دکوری کوچیک رو شکست... ولی در کل دختر خوبی بود... موقع برگشتن هم که می گفت من نمی یام تو برو... می خوام پیش نگات بمونم... دیگه به زور آوردمش... حوالی ۷ و نیم می خواستیم برگردیم که هر کاری می کردم اسنپ گیر نمی اومد دیگه بعد چندین بار درخواست بالاخره یکی قبول کرد... سوار اسنپ که شدیم متوجه شدم خیابونای کرج هم شلوغ شده و مردم برای اعتراض ریختند بیرون... خونه نگار هم گوهردشته که مرکز اینجور تجمعات هستش... چه ترافیکی بود و به چه سختی از اونجا اومدیم بیرون... خدا آخر و عاقبت همه رو بخیر کنه و ان شالله هرچی که خیره پیش بیاد... 

راستی جمعه آینده رسما اولین جلسه کاری عکاسی منه... خیلی ذوق دارم یه دختر فندقی ۸ ماهه... شکر خدا مامانش هم زیاد اهل دکور و تجملات نیست و سبک عکاسی ساده رو می پسنده که راست کار خودمه و البته سلیقه کاری خودم... ان شالله که خوب پیش بره... البته قبلا عکاسی از نوزاد و کودک زیاد داشتم ولی هیچ کدوم پولی نبودند و اکثرا از دوستان و گاها مدل طور بوده... 

با نرگس هم صحبت کردم که به عنوان دستیارم اون روز آماده باشه... (نرگس خانم یکی از دوستای الفه، پنج شش سال کوچکتر از منه و بسیار مهربون و خوشروئه و از اون مهمتر قابل اعتماد) ان شالله که خیره...

تو این هفته یه سری خریدا باید انجام بدم برای عکاسی.. یه تل و یه تاج می خوام بسازم باید برم وسایلشو بخرم و درست کنم.... راستی نوا امروز سه بار جیش و پی پیش رو اعلام کرد و تو لگنش انجام داد... البته خیلی وقته که خبر می کنه ولی بیشتر وقتا می گه می خوام تو پوشکم پی پی کنم ولی امروز دیدم خودش درخواست لگن کرد... امیدوارم همینجوری کم کم بشه از پوشک گرفتش...